درد من پول نبود
مهریه م مهر دلش بود که نداد!
رفت و اکنون اوی من پیش اوی خودش بنشسته
حرمت عشق مرا با هوسش بشکسته
دانید چه می گوید دل دیوانه ی من؟
او اکنون می کشد فریاد:
((اوی من می آید!))
به گمان غلطی اشک تنها مونسم را فراری داد
دل من باز گفت:
نکند سر برسد
و
ببیند اشکت
و
بلرزد دل او
قلب من ساده است!
کاش می دانست اوی رفته باز نمی گردد
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: